جوان در قرآن (2)
جوان در قرآن (2)
حقيقت نيروى جوانى
قرآن نمىگويد در فصل جوانى انسان داراى قدرت و قوت است، بلكه مىگويد كه جوان چيزى جز قوت نيست و قوت در قرآن، اختصاص به توان جسمى ندارد و شامل نيرومندى روحى نيز مىشود. به همين دليل قرآن، در توضيح ضعف و نقصان پيرى، زوال توان علم آموزى و حفظ علم را به عنوان مصداق آن دو مطرح مىكند: «لكيلا يعلم من بعد علم شيئا» (نحل /70) در روايتى نيز آمده است:
«عن اسحاق ابن عمار قال سألت ابا عبداللَّه، عليه السلام عن قول اللَّه «خذوا ما آتيناكم بقوة» (بقره /63)، أقوة فى البدن ام قوة فى القلوب؟ قال فيهما جميعا»15
« از امام صادق عليه السلام پرسيدم كه مراد از قوت در آيه كه مىگويد: «آنچه را به شما دادهايم يا قوت بگيريد» قدرت جسمى است يا توان روحى؟ امام عليه السلام فرمود هر دو مراد است».
تعدادى از مفسّران نيز ذيل آيه 54 سوره روم، در بيان معناى قوت مىگويد: مقصود توان اندامى، روحى، عقلى و علم آموزى است.16
واقعيت اين است كه توان جسمى، با بلوغ ، به رشد نهايى نمىرسد، تا تعبير قوت را توجيه كند. آنچه در اين مقطع فعاليّت دارد، خستگى ناپذيرى در برابر فعاليت جسمى است كه خود منشأ روان شناختى دارد. خستگى ناپذيرى تا سالها ادامه دارد و از داشتههاى ارزشمند انسان به حساب مىآيد.
بنابراين نيرومندى جوان را بايد در شخصيت انسانى او جستجو كرد كه «بر ساختار كلى روانشناختى فرد دلالت دارد و خوى (تمايلات عاطفى فطرى) ، منش، هوش، حساسيتها، گرايشها، علايق، عقايد، آرزوها و آرمانهاى او را در بر مىگيرد. تمايلات و نحوه برخورد با آنها، نشاندهنده شخصيت فرد هستند».17
جوان در گذشته، كودكى بود كه با آميزه متشكل از جسم، روح و فطرت، قدم به دنيا يعنى محيط خانواده، هستهاى مركب از پدر و مادر، قدم گذاشت، تا فطرتش در بستر آن شكوفا شود يا گرد و غبار آلاينده بر آن بنشيند. در روايتى از پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم آمده است :
« كل مولود يولد على الفطرة حتى يكون ابواه يهوّدانه و ينصّرانه»18
« هر كودكى ، با فطرت توحيدى به دنيا مىآيد. اين پدر و مادرش است كه او را يهودى يا نصرانى بار آورد».
مطالعات روانشناختى كودك نيز حقيقت ياد شده را تأييد مىكند :
«همه بچهها پاك و معصوم متولد مىشوند ، بدين لحاظ است كه مىگوييم: بچهها بهشتى هستند»19
قرآن حامى روايت فوق بوده و فطرت را معادل كل دين (سوره روم /30) معرفى مىكند. به اين معنا كه تمام تمايلات، منشها، باورها و آرمانهاى ارزشى كه دين بدآنها فرا مىخواند، ريشه در آفرينش انسان دارد.
در فصل جوانى، به رغم تمام كنشهاى محيط خانواده و جامعه ، فطرت با تمام توان به خود نمايى مىپردازد. گويا كودك در عالم كودكى غرق دنياى خود بوده، اصلاً توجه جدى به تخريبهاى تربيتى نداشته و اينك كه دوره ضعف را پشت سر مىگذارد، با ظهور بلوغ به خود آمده، به باز خوانى منشور فطرتش رو مىآورد و آهنگ زندگى را بر اساس آن سر مىدهد تا در بزرگسالى در دام محافظهكارى نبايسته علايق مادى ، اخلاق فاسد ، فكر انحرافى و آرمانها و تصميمگيرىهاى باطل، گرفتار نيايد.
شفافيت نسبى آينه فطرت كه آميخته با آزادى معنوى و اجتماعى است، به جوانان فرصت انتخاب و عمل مناسب با خود را، مىدهد، الهامهاى فطرى حساسيتى را در آنها به وجود مىآورد كه بر اساس آن، نمىتوانند در قبال تعطيلى عمل به ارزشها و خودنمايى ضد ارزشها، بى تفاوت بمانند.
بر اين اساس، در صفحه زندگى جوان، سر فصلهاى جلب توجه مىكند، كه در فصل كودكى و پيرى به نظر نمىآيند، عمدهترين آنها عبارت اند از:
الف) كمالطلبى و آرمان گرايى
خيرخواهى يكى از سر فصلهاى عمده زندگى جوان است، كه بر اساس بيان سنت، ريشه در رقت قلب او دارد.
طبق روايتى كه قبلاً به مطالعه گرفته شد، پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم مىفرمايد:
« شما را سفارش مىكنم كه با جوانان برخورد نيك داشته باشيد كه آنها قلب پاك و فضيلت پذيرى دارند و بر پايه آن - وقتى خداوند مبعوثم كرد تا بشارت دهم و بترسانم - جوانان با من هم پيمان شدند و پيران به مخالفت برخاستند سپس اين آيه را خواند: «فطال عليهم الامد فقست قلوبهم» (حديد /20)16
امام صادقعليه السلام در رابطه با تفاوت برخورد حضرت يعقوبعليه السلام و حضرت يوسفعليه السلام با برادرانش پس از ندامت و طلب استغفار و اين كه يوسف بى درنگ از خود، گذشت نشان داد21 و يعقوب تنها وعده داد كه در آينده براى آنها طلب مغفرت خواهند كرد22 فرمود:
«لان قلب الشاب أرق من قلب الشيخ»23
«بدان دليل كه همانا دل جوان نازكتر از دل پير است».
و نيز آن حضرت در پاسخ به ابوجعفر احول كه از اندك بودن اجابت كنندگان دعوت به مكتب اهل بيت شكايت داشت، فرمود:
«عليك بالاحداث فانّهم اسرع إلى كل خير»24
« بايد به سراغ جوانان بروى زيرا آنها با شتاب بيشتر به هر امر خيرى رو مىآورند».
خيرخواهى جوانان در حد يك توقع و آرزوى ساده نيست؛ بلكه «اين اخلاق شخصى، اخلاق احساساتى نيز هست يعنى بر پايه عشق به خير قرار دارد»25 و احساسات اساسى تمايلات و تصميمگيرىها را تشكيل مىدهد26 و حتى بر تندرستى، حافظه، نيروى ادراك و استدلال ما نيز اثر مىگذارد.27
نگاه گذرا و سطحى به پارهاى از رفتار جوانان ممكن است، ادعاى فوق را زير سؤال ببرد! مثلاً از والدين فاصله مىگيرند، گروه هم سن و سال خود را به جاى آنان بر مىگزينند،28 و به جاى گوش دادن به اندرزهاى پدر و مادر، برخورد نقادانه را پيشه خود مىسازند.29 خود پرستى در دوران بلوغ به شديدترين شكل خود ظاهر گشته و به وسيله توجه زياد به بدن و آرايش خود، هويدا مىگردد،30 ولى بر پايه تحقيقات به عمل آمده، خيرخواهى و برخوردهاى به ظاهر منفى، ريشه در واقعيتهاى روحى عميقتر و ارزشمندترى دارد كه در قالب كمالطلبى و آرمانخواهى قابل مطالعه مىباشد.
جوان در پى مبارزه با خاطره دوران كودكى است؛ يعنى مىخواهد احساس ناتوانى، احساس ضعيفى در برابر بزرگسالان و احساس وابستگى به آنها را كه وضعيت ديروزش را رقم مىزد، از ميان بردارد.
«جوانان، خواه ناخواه اما به طور لزوم به سوى يك نوع زندگى جديد متفاوت با زندگى دوران كودكى ميل مىكنند، آنان عادات كهنه كودكى را كنار گذارده فعاليتهاى جديدى آغاز مىنمايند... خود را براى كوششهاى دوران كمال و مردى آماده مىسازند.
ميل به استقلال، جز بيان اين تكامل، چيز ديگرى نيست. هر قدر كه نيرو زياد مىشود، شخص در مقابل يوغ اسارت بى تابتر مىگردد، هر نوع حاكميت ديگران، سنگينتر به نظر مىرسد و هر نوع فشار و مضيقه، غير قابل تحملتر به نظر مىآيد».31
«به ترقيات خود علاقهمند مىشود و با كمى و كاستىهاى خود به مبارزه بر مىخيزد و مىكوشد تا در ديد خود، به ترقى و تعالى نايل گردد. از طرف ديگر فعاليت او صورت انطباق با زمان حال را از دست مىدهد و متوجه آينده مىشود؛ يعنى نوجوان نقشههاى دور و دراز، طرح مىكند. بارى، ميل به كمال مطلوب، جانشين علاقه عملى و آنى مىشود».32
«در سنين نوجوانى، در وهله اول ميل به زندگى پاكتر و سخاوتمندانه و بى غرضانهتر پيدا مىشود. اما در دوره بعد، اين نگرانى در راه خير به تحسين و تمجيد پر شورى از خير مبدل مىگردد. خلاصه سرانجام به اخلاق ارزشها مىرسيم، در مركز اين اخلاق، انواع رفتارى قرار دارد كه در نظر نوجوانان بسى گرانبهاست و آن عبارت است از فداكارى و يك رنگى و پاكدلى و رحم و شفقت و قهرمانى و حالاتى مانند اينها».33
روان شناسان در اين نكته وحدت نظر دارند كه در سنين جوانى در كنار ايدهآلهاى اخلاقى و در راستاى كمال خواهى، حس مذهبى نيز به صورت فعال به سراغ جوانان مىآيد، حتى كسانى كه قبلاً به مسائل مذهب اهميت قايل نبوده و در آينده نيز به بى بند و بارى كشانده مىشوند، در فصل جوانى به نهضت مذهبى رو مىآورند. جوان در پرتو باور به خداوند، آرامش روحى، توضيح علل امور، سلسله مراتب ارزشها و جايگاه و موقعيت خود را در هستى بازمىيابد. از اين رو، عنايت او به مذهب به گونهاى مطرح است كه اوگوست كنت، دوران بلوغ را سنين ماوراء الطبيعه ناميده است.34
جوان تنها به جنگ با كاستىها و نقصها در وجود خود نمىپردازد؛ بلكه در كنار آن به تبديل محيط موجود به محيط آرمانى نيز علاقهمند است، آيندهاى كه فعلاً وجود ندارد، در فضاى ذهن او به تصوير كشيده مىشود، صورت ذهنى جامعه آرمانى، تصميمهاى بلند پروازانهاى را به وجود مىآورد، به همين دليل نسبت خيالپردازى به او داده مىشود.35 موريس دبس مىگويد:
«در حدود پانزده تا هفده سالگى اينان به نداى تقدس يا شجاعت به لرزه در مىآيند، آرزومند مىشوند كه جهان را از نو تشكيل دهند، بدى را محو و نابود سازند و عدالت مطلق را حكم فرما نمايند».36
ب - جسارت اعتراض
«عمل دوره جوانى اشتياق شديد به افكار نوين است و آن را وسيله ممكن و مقدورى، براى تسلط بيشتر بر محيط، مىيابد ولى عمل دوره پيرى، مبارزه بيرحمانه با نوخواهى است، جوانى پيشنهاد مىكند، پيرى به مخالفت بر مىخيزد، جوانى تسلط ادوار انقلابى است، پيرى تسلط سنتها و عادتهاست ، جوانى خوشبينى تند روى ، فرو رفتن در آينده شجاعت است، پيرى سنتپرستى، بدبينى، محافظه كارى، فرو رفتن در گذشته و ترس است».37
جوانان كه در پى اثبات شخصيت هستند، در عرصه اصطكاك، در پى آنند كه محيط را با خود موافق سازند نه خود را با محيط.38 آگاهى نوجوان از تفاوت بين موجود و ممكن، به سركش شدن او كمك مىكند، هميشه موجود و ممكن را مقايسه مىكند و كشف مىكند كه غالباً آنچه موجود است چيزى كم دارد، از نظامهاى اجتماعى، سياسى، و مذهبى سرسختانه انتقاد مىكند. و در پى ساختن نظامهاى جانشين است. انتقاد از پدر و مادر نيز (علاوه بر حس استقلالطلبى) بر چنين اصل استوار است، زيرا جوان مىبيند كه آنها موجودات زمينى هستند و شكل آرمانى ندارند و رفتار آنها مخالف ارزشها مىنمايد.39 جوانان به رغم رغبت زيادى كه به مذهب نشان مىدهند «ميل دارند به اعتقادات مذهبى كه با آن بار آمدهاند، نقادانه برخورد كنند. از اين رو، درست در زمانى كه بيشترين نياز را به ايمان راسخ مذهبى دارند، اغلب در امور مذهبى به شك و ترديد كشيده مىشوند».40
ج - همگرايى
«محبت جوانان صميمانهتر و اسرار آميزتر است، اينان قدرت دارند كه اين محبت را با دقت مخفى نمايند و يا به شدت و حرارت اظهار كنند».41
دوستى جوان هدفمندانه و ارزشگرايانه است، او «در پى موضوع وحدت در جستجوى دلبند و در جستجوى نصب العين است. مقصود كسى است كه فرد بتواند با وى خود را يكى كند، خصوصيات او را كسب نمايد و يا اين كه خصوصيات او را تكميل كند».42
طبع بلند پرواز جوان، او را به دوستى با بزرگسالان فرا مىخواند، چنين دوستى را نشانه پيشرفت سريع خود مىپندارد و در عين حال به چنين اقدامى دست نمىزند، به اين دليل كه خود او، رفاقت با كودك را مايه حقارت مىداند، بر اين اساس، احساس مىكند كه بزرگترها نيز حاضر نيستند با كوچكتر از خود، دوست شوند و نيز احتمال مىدهد كه ناپختگىاش، زمينه ملامت و سرشكستگى وى را نزد بزرگسالان فراهم آورد.»43
بدين ترتيب جوانان، براى طرح دوستى، به سراغ همسالان خود، مىروند اين نوع «دوستى وسيلهاى هست كه جوانان در سن بلوغ به كمك آن از خانواده خود دور مىشوند. مايلم گروه دوستان هم سن و سال را والدهاى انتخابى خود بنامم؛ زيرا اين گروه پس از مدتى جاى والدين واقعى فرد را مىگيرند».44
اين نوع دوستى و همگرايى «از طرفى به رشد نوجوان كمك مىكند... [و از سويى ]براى او حكم نوعى درمان را دارد، به نوجوان اين امكان را مىدهد كه احساسات سركوب شده خود اعم از خشم و هيجان را ابراز كند و نوجوان در مىيابد كه ديگران هم اميدها، ترسها و ترديدهايى نظير او دارند».45
پی نوشت ها :
15 - بحرانى، هاشم، البرهان فى تفسير القرآن، چاپ اول، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 232/1 1419.
16 - سيد، قطب، فى ظلال القرآن، چاپ اول، بيروت، دار الشروق، 2776/5 1405؛ مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، چاپ چهاردهم، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 479/16 1376
17 - لئونورام. تى. درويل، چه چيز به زندگى ارزش مىبخشد، ترجمه مهدى پرتوى، انتشارات بهزاد، 221/ 1372
18 - صحيح مسلم بشرح النووى، 207/16 و مجمع البيان، 33/8-7.
19 - جان گرى، بچهها بهشتى هستند، ترجمه مهدى قراچه داغى، چاپ اول، نشر البرز، 21 / 1379.
20 - هيجودى، رشيد الدين، كشف الاسرار و عدة الابرار، به اهتمام على اصغر حكمت، چاپ سوم، به نقل از جوان، محمد تقى فلسفى، 248/2
21 - يوسف /91.
22 - همان /98.
23 - قمى، عباس، سفينة البحار، چاپ اول، دار الاسوة، 1414 ه ، 343/7
24 - كلينى، محمد بن يعقوب، روضه كافى، چاپ چهارم، تهران، دار الكتب الاسلامية، 93/1 1348.
25 - موريس دبس، مراحل تربيت، ترجمه على محمد كاروان، چاپ دهم، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه، 102/1374
26 - چه چيز به زندگى ارزش مىدهد. /113
27 - همان /116
28 - جان برناردشاو، خودشناسى، ترجمه داود محب على و همكاران، چاپ دوم، تهران، انتشارات علمى، 290/ 1376
29 - چه چيز به زندگى ارزش مىبخشد، /212-213
30 - موريس دبس، بلوغ، ترجمه حسن صفارى، كتابفروشى و چاپخانه على اكبر علمى، 86/ 1328
31 - بلوغ /76.
32 - مراحل تربيت، /98.
33 - همان /103 و پاول هنرى ماسن و همكاران، رشد و شخصيت كودك، ترجمه مهشيد ياسايى، چاپ دهم، تهران، كتاب ماد، 599/ .1357.
34 - بلوغ /118 و 119
35 - خودشناسى /293 و چه چيز به زندگى ارزش مىبخشد /216.
36 - بلوغ /122.
37 - ويل دورانت، لذات فلسفه /497 و 495، به نقل از: فلسفى، بزرگسالان و جوانان، چاپ دهم، تهران، هيئت نشر معارف اسلامى، 24 - 25/1 1353
38 - بلوغ /83
39 - پاول هنرى ماسن و همكاران، رشد و شخصيت كودك، /546 و 547 و چه چيز به زندگى ارزش مىبخشد /213.
40 - چه چيز به زندگى ارزش مىبخشد /216.
41 - بلوغ /52
42 - آراسته، رضا تجديد حيات جوانان، تهران، انتشارات سپاه بهداشت، 60/ 1345.
43 - جوان، 329/2
44 - خودشناسى /290
45 - رشد و شخصيت كودك /566
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}